بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

بازم گردش

  عزیز دل مامان الان که دارم برات مینویسم تنت داغه نمیدونم چرا تو این روزها هراز گاهی تب میکنی دکتر هم که میبرم میگن ویروسه و باید دورش طی بشه داروی خاصی هم نداره آزمایشم دادی خدار و شکر مشکلی نبوده اما تا یه خورده سر حال میشی دوباره تب میکنی مامان برات بمیره هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم اما نمیدونم چرا این حال و روز و داری قربونت برم مامانی امیدوارم دیگه هیچ وقت تب نکنی میخواستم این دفعه با کلی ذوق برات بنویسم اما این تب لعنتی نذاشت اما به هر حال خیلی خوشحالم گل پسرم سه روزه که کاملا" راه میره یعنی دیگه چار دست و پا نمیکنی و فقط روی پاهات قدم بر میداری   روز ١٦ تیر یعنی در...
19 تير 1391

این روزای من

عزیز دل مامان سلام بازم مثل همیشه ناز و خوردنی هستی ببخشید دیر میام برات مینویسم آخه نمیدونم چرا زیاد سر حال نیستم و شبها خوابم میگره میدونیکه شما روزها بهم فرصت نمیدی و من همیشه وبت و شبها آپ میکنم اولین چیزی که میخوام برات بگم اینه که زیادی ددری هستی جوریکه اگه صبح تا شب بیرون باشی نه میخوابی و نه گریه میکنی و هر کس با لباس بیرون باشه شما تو بغلشی و همیشه برای بیرون رفتن بی تابی میکنی جوریکه هر کس میخواد دلت و به دست بیاره آشنا و غریبه نداره شما رو میبره بیرون و شما باهاش دوست میشی کافیه لباسهات و بیارم و بگم بریم ددد  مثل یه بچه مودب آروم میشی تا لباسهات و بپوشی و بری دددخوب منم تو این روزها بیشتر اوقات بیرو...
9 تير 1391
1